این فیلتر شکن ها که وارد دنیای انسان ها شده اند می توان به تعصب غیر صحیح، تقلید کور کورانه، پیروی کردن از اکثریت، مد گرایی، پیروی کردن از عادات زشت اجتماعی و غیره اشاره نمود .
در حالی که در گوشهای از دنیا، رئیسجمهوری در حال بوسیدن دختران خود و بلند کردن آنها از رختخواب برای آغاز یک روز جدید است، در گوشه دیگری از دنیا، دختری غریبانه در حال آماده شدن برای رفتن به رختخواب است در حالی که 199 روز است پدر او را نبوسیده است .
مادر، شاید امشب برای دختر، قصه مرد سیاهی در گوشه غربی را تعریف کند که تاب تحمل دیدن امثال بابای دختر را در گوشه شرقی ندارد و به همین خاطر، "آدم بدها"ی قصه با حمایت مرد سیاه، بابای دختر را کشتهاند .
نمیدانم آیا وقتی گوشه غربی به شب برسد، رئیسجمهور جرات خواهد کرد برای دخترها قصه شاهزاده با اسب سفید را کامل و بدون تحریف تعریف کند؟! آخر چند وقتی است که شاهزاده، به ضرب گلوله دوستان مرد سیاه، کشته شده است.
آرمانشهرآهنگی قدیمی را به آرمیتا رضایی نژاد و علی احمدی روشن فرزندان خردسال شهیدان هستهای تقدیم کرده که خاطرههای زیادی را برای کودکان دهه 60 ایران دارد.
آقای رئیسجمهور! امشب اگر نتوانستید قصه شاهزاده را بی کم و کاست برای "مالیا" و "ساشا" تعریف کنید، به جای آن، این لالایی ایرانی را برایشان پخش کنید شاید توانستند گوشهای از رنجی را که کودکان ایران از دست دولتمردان کشور شما از کودتای 1950 تاکنون کشیدهاند، بفهمند. شاید اینطوری، با تمام شدن شب و رسیدن صبح، نسل بعدی آمریکا نگاه معقولانهتری به ایرانی که فقط میخواهد پیشرفته و دیندار باشد، داشته باشند:
دانلود فایل صوتی
متن ترانه:
گنجشک ناز و زیبا
که می پری اون بالا
بال و پرت به رنگ خاک
دلت مهربون و پاک
به من بگو وقتی که پر کشیدی
بابام رو تو ندیدی
دیدمش از اینجا رفت
اون بالا بالاها رفت
پیش ستاره ها رفت
یواش و بی صدا رفت
ستاره آی ستاره
پولک ابر پاره
خاموشی یا می تابی؟
بیداری یا که خوابی؟
به من بگو وقتی که خواب نبودی
بابام رو تو ندیدی
دیدمش از اینجا رفت
اون بالا بالاها رفت
از اون طرف از اون راه
رفته به خونه ماه
ماه سفید تنها
که هستی پشت ابرا
نقره نشون کهکشون
چراغ سقف آسمون
به من بگو وقتی که نور پاشیدی
بابام رو تو ندیدی
همین جا پیش من بود
نموند و رفت زود زود
اون بالا بالاها رفت
بابات پیش خدا رفت
***
خدا که مهربونه
پیش بابام می مونه
گریه نمی کنم من
که شاد نباشه دشمن
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشامجانها را بهرهمند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینتبخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220 هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .
علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان مینهد . این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاهروی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیهکار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع) فرمود : چرا گریه میکنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع) قولهای دیگری هم نقل شده است
قانون یکم: به شما جسمی داده میشود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.
قانون دوم: در مدرسهای غیر رسمی و تمام وقت نامنویسی کردهاید که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درسها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرحریزی کنید
قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزیهای گهگاهی، آزمایشهای ناکام نیز به همان اندازه آزمایشهای موفق بخشی از فرآیند رشد هستند
قانون چهارم: درس آنقدر تکرار میشود تا آموخته شود. درسها در اشکال مختلف آنقدر تکرار میشوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید میتوانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درسهایتان را بیاموزید
قانون پنجم: آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درسهایتان را نیز باید بیاموزید
قانون ششم: قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید،سرزنش نکنید،تحقیرو مسخره نکنید، وگرنه سرتون میاد. خداوند شما را در همان شرایط قرار میدهد تا ببیند شما چکار میکنید.
قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستند. نمیتوانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان میپسندید یا از آن بدتان میآید.
قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه میکنید، بستگی به خودتان دارد.
قانون نهم: جوابهایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.
قانون دهم : خیرخواهِ همه باشید تا به شما نیز خیر برسد......
در این فایل صوتی،علی رضا نوری زاده به همراه چند عنصرضد انقلاب دیگر،خاطراتی ضد اخلاقی را از روابط نامشروعش با دختران جوان روایت می کند و در اقدامی عجیب تر این رابطه را برای خود و هم مسلکانش یک حق منطقی توصیف می کند.
نوری زاده، در این فایل صوتی از روابط نامشروع افرادی چون امیر فرشاد ابراهیمی، فردی به نام مهدی الف و مسعود بهنود و دختری به نام نسیم هم سخن می گوید.